آیدین رها در اسارت عشق تو شد

عشق من و زندگی من در این دنیای وانفسا چه خواهد شد اگر تو را نداشته باشم؟!!!!!!!!!!! ای یار من

Wednesday, January 14, 2004

اهل دانشگاهم...........
اهل دانشگاهم ... روزگارم خوش نيست ... ژتوني دارم ... خرده پولي ...سر سوزن هوشي
.دوستاني بهتر از شمر و يزيد ... دوستاني همچو من مشروط ...و اتاقي كه همين نزديكي ست ..پشت ان كوه بلند
اهل دانشگاهم ... پيشه ام گپ زدن است .. گاه گاهي مي نويسم تكليف مي سپارم به شما
تا به يك نمره بيست كه در ان زنداني ست ... دلتان تازه شود... چه خيالي چه خيالي ...
مي دانم گپ زدن بيهوده است ... خوب مي دانم دانشم كم عمق است ... اهل دانشگاهم
عشق از پنجره ها مي گيرم ... همه ذرات مخ من متبلور شده است
درس هايم را وقتي مي خوانم ... كه خروس مي كشد خميازه ... مرغ و ماهي خوابند
خوب يادم هست .. مدرسه باغ آزادي بود ... درسها را آن روز حفظ مي كردم در خواب
امتحان چيزي بود مثل آب خوردن
خوب يادم هست درس بي رنجش مي خواندم ... نمره بي خواهش مي آوردم
تا معلم پارازيت مي انداخت ... همه غش مي كردند
و كلاس چقدر زيبا بود ... و معلم چقدر حوصله داشت
درس خواندن آن روز مثل يك بازي بود
كم كم دور شديم از آنجا ... بار خود را بستيم
عاقبت رفتيم به دانشگاه ... رفتيم از پله دانشكده بالا
بارها افتادم
در دانشگاه اتوبوسي ديدم ... يك عدد صندلي خالي داشت
من كسي را ديدم كه از داشتن يك نمره ۱۰ پشت دانشكده پشتك مي زد
اتوبوسي ديدم پر از دانشجو و چه سنگين مي رفت
اتوبوسي ديدم كسي از روزنه پنجره مي گفت : كمك !!
سفر سبز چمن تا كو كو ... بارش اشك پس از نمره تك ... جنگ آموزش با دانشجو
جنگ دانشجويان سر ته ديگ غذا ... حمله درس به مخ ... حذف يك درس به فرماندهي رايانه
فتح يك ترم به دست ترميم
قتل يك نمره به دست استاد
قتل يك لبخند در آخر ترم .. همه جا را ديدم
اهل دانشگاهم ... اما نيستم دانشجو ... كارت من گم شده است
من به مشروط شدن نزديكم
من در اين دانشگاه چقدر مضطربم ... من به يك نمره ناقابل ۱۰ خشنودم
من در اين دانشگاه در سراشيبي كسالت هستم
خوب مي دانم اتوبوس كي مي آيد ... خوب مي دانم برگه حذف كجاست
هر كجا هستم باشم ... تريا نقليه دانشكده از ان من است
چه اهميت دارد گاه مي رويد خار بي نظمي ها
رختها را بكنيم ... پس ورزش بدويم ... توپ در يك قدمي ست
و بدانيم اگر سلف نبود ... همگي مي مرديم
و بدانيم نقليه اگر يك روز نمي آمد ... همگي مي مانديم
و بدانيم اگر جزوه استاد نبود ... همه مي افتاديم
و نپرسيم كجاييم و چه كاري داريم
و نپرسيم كه در قيمه چرا گوشت نيست ... و اگر هست چرا يخ زده است
بد نگوييم به استاد اگر نمره تك آورديم
كار ما نيست شناسايي مسول غذا
كار ما شايد اين است ...كه در حسرت يك صندلي خالي ... پيوسته شناور باشيم
كار ما نيست شناسايي بي نظمي ها !!